مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
یقیناً دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل که میآید به دست بسته و قد کمان این طفل اگر مادربزرگش را چهل تن میزدند آن روز چهل منزل کتک خوردهست از یک کاروان این طفل محک خوردهست با هرسنگ بین راه صبر او که پس دادهست مثل عمۀ خود امتحان این طفل نبین سر میگذارد روی خاک سرد ویرانه که جایش بوده در آغوش بابا یک زمان این طفل نمیدانم چه رخ داده ست بین راه که حالا قدش طعنه زده بر قامت پیرزنان این طفل نبین حالا به این لکنت زبانش شهر میخندد که بوده روزگاری دختری شیرین زبان این طفل دو پای خالی از خلخال دارد، در عوض حالا دلی پُر دارد از دست سنان و ساربان این طفل |